پسر رو قدر مادر دان که دائم کشد رنج پسر بیچاره مادر
برو بیش از پدر خواهش که خواهد تورا بیش از پدر بیچاره مادر
نگه داری کنه نه ماه و نه روز تورا چون جان ببر بیچاره مادر
از این پهلو به آن پهلو نقلتد شب از بیم خطر بیچاره مادر
به وقت زادن تو مرگ خود را بگیرد در نظر بیچاره مادر
تمو زودی تورا ساعت به ساعت نماید خشک و تر بیچاره مادر
اگر یک سرفه ای بیجا نمائی خورن خون جگر بیچاره مادر
تو تا یک مختصر جانی بگیری کند جان مختصر بیجاره مادر
بمکتب چون روی تا باز گردی بود چشمش به در بیچاره مادر
نبیند هیچکس زحمت به دنیا زمادر بیشتر بیچاره مادر
تمام حاصلش از زحمت این است که دارد یک پسر بیچاره مادر
- کلمات کلیدی :
نویسنده: اسیر دشت غربت(شنبه 85/5/21 ساعت 6:38 صبح)
نظرات دیگران ( )